ای دل گشایشی ز در عاشقان بجو


آسایشی ز صحبت صاحبدلان بجو

در یوزه ای ز همت مردان حق بکن


بخشایشی ز خدمت این دوستان بجو

پروانه ای ز آتش عشقش بسوز دل


آن لحظه آروزی دل و کام جان بجو

از خود در آ به خلوت جانانه رو خرام


چون بی نشان شدی ز خود آن دم نشان بجو

گر طالب حقیقتی مطلوب نزد تو است


دریاب و آرزوی دل طالبان بجو

ذرات کاینات ز خورشید روی او


روشن شدند ذره به ذره عیان بجو

سید ازین میان و کنارش طلب مکن


پرتر شو از کنار و برون از میان بجو